کشف رمز خط میخی
گرچه سنگنوشتههای پادشاهی و الواح اقتصادی درباره هخامنشی برای بازسازی تاریخی آن دوران مهم است، اما اهمیت این سنگنوشتهها برای منطقه خاورمیانه از بعد دیگری نیز قابل بررسی است. به واقع بدون سنگنوشتههای داریوش و جانشینان وی در تخت جمشید و بیستون، کسی نمیداند که آیا باستان شناسان قادر بودند خط میخ با تاریخ سه هزار ساله اش را رمزگشایی کنند یا نه. به واقع در رمزگشایی از خطی میخی نخست سنگنوشتههای هخامنشی خوانده
تفاوت اصلی و مشکل عمده در سنگنوشتههای هخامنشی نسبت به سنگنوشتههای مصری در این بود که سنگنوشتههای مصری به غیر از خط هیروگلیف، متنی نیز به زبان یونانی وجود داشت که زبانی شناخته شده بود اما سنگنوشتههای هخامنشی به 3 زبان نوشته شدهاند که هر سه زبان و خط شناخته شده نبودند. کار رمزگشایی از این نوشتهها به حدی سخت بود که برای این کار گروهی از کارشناسان و متخصصان خط پس از نیم سده تلاش بی وقفه سرانجام توانستند خلاصهای از سنگنوشتهها را تهیه و ترجمه کنند. در بین این کارشناسان گروتفندGrotefend آلمانی کسی بود که با حدس و گمان توانست به نتیجه قطعی برسد. وی در مرحله اول حدس زد که خط اول در این سنگنوشتهها که علائم نوشتاری کمی نیز در آن به کار رفته است میبایستی زبانی ایرانی باشد. سپس با بررسی 2 سنگنوشته کوتاه مشکوفه از تخت جمشید وی متوجه شد که علایم مشابهی بر روی هر یک از این سنگنوشتهها وجود دارد. ازاینرو حدس زد که این علایم باید نام پادشاهان هخامنشی باشد و به این ترتیب توانست نام داریوش، خشایار و یشتاسپ و واژه پادشاه را از بین سایر کلمات جدا و شناسایی کند. این کشف اولیه برای شناخت ده حرف از مجموع چهل حرف پارسی باستان ارزشمند به شمار میرفت.
ازاینرو به نظر میرسید که شناخت ده حرف از مجموع چهل حرف پارسی باستان ارزشمند به شمار میرفت. ازاینرو به نظر میرسید که مرحله اصلی برای خواندن متون سنگنوشتهها طی شده است و سرانجام در طول چندین سال، سایر حروف نیز شناسایی شدند. ازاینرو شرایطی مشابه سنگنوشتههای مصری به وجود آمد زیرا یک زبان (پارسی باستان) شناسایی شده بود. اما نوشتههای عیلامی و بابلی سنگنوشتهها به حد کافی مشکل بودند زیرا در این زبانها علایم مهم بسیاری وجود داشت که برخی از این علایم به تنهایی ارزش معنایی متعددی داشتند. راولینسون Rawlinson در این امر تلاش بسیاری را انجام داد و به موفقیتهایی نیز دست یافت. وی ضمن تایید ارزش معنایی 15 حرف پارسی باستان، کار رمزگشایی از زبان بابلی را نیز آغاز کرد که بیش از 200 علامت دارد. در سال 1857، چهار نفر از دانشمندان به نامهای راولینسون، هینکس HINKS، اُپرت Oppert و تالبوت Talbot به صورت مجزا از هم ترجمههای مشابهی از یک متن بابلی را ارایه دادند. ازاینرو به نظر میرسد که از این خط و زبان نیز رمزگشایی شده است. سرانجام زبان عیلامی در سال 1890 رمزگشایی شد. در این سال وَیسباخ Weissbach نخستین دستور زبان آن را ارایه داد. با این همه متن عیلامی سنگنوشتهها در عصر هخامنشیان آنچنان سخت و مشکل است که امروزه تنها بخشهای کوچکی از آن قابل فهم میباشد
کشف خط میخی هخامنشی، افتخار اروپاییان
تا یک صد سال قبل یگانه منبع ایران در دوره هخامنشیان منحصر به اطلاعاتی از مولفین یونان باستان و روم و یا روایات و داستان های کتاب عهد عتیق (تورات) بود که از لحاظ تاریخ حوادث، اختلافات و تناقضاتی در آنها دیده می شد، برای این دوره از تاریخ ایران هنوز علم تاریخ نتوانسته بود منابع و مآخذ موثق و هم زمان از موطن اصلی این وقایع یعنی ایران کسب نماید. در اوستا و شاهنامه فردوسی حتی نام پادشاهان هخامنشی مذکور نیست و اطلاعاتی هم وجود ندارد که به توان بر مبنای آن دوره هخامنشیان را معلوم و روشن ساخت.
در روایات تاریخی مربوط به دوره ساسانیان فقط یک واقعه از دوران پادشاهی دویست ساله هخامنشیان ذکر شده که عبارت از استیلای اسکندر مقدونی بر سپاهیان داریوش سوم است.
این حادثه تاریخی را هم از منابع ایرانی هم زمان به دست نیاورده اند، بلکه آن را از روی داستان های یونانی و مصری و شریانی درباره فتوحات اسکندر مقدونی اخذ کرده اند.
در دوران سلطه و حکومت ساسانیان نام های کوروش و کمبوجیه و خشایارشا و بعضی دیگر از پادشاهان سلسله هخامنشیان به بوته فراموشی سپرده شده و سلسله ای ظاهرا افسانه ای ]؟[ موسوم به کیانیان جایگزین هخامنشیان گردید، در روایات و اخبار اسطوره ای ایران موضوع بنای کاخ های پرسپولیس را به یکی از قهرمانان حماسه ای ایران یعنی جمشید منسوب داشتند و وی را هم ردیف و مشابه سلیمان پادشاه بنی اسرائیل دانستند.
از دوران فرمانروایی سلسله ساسانی در ایران نمی توان شواهدی که مبتنی بر وجود سلسله ای حقیقی پیش از ساسانیان باشد به دست آورد. اخبار و اطلاعات مربوط به دوره ساسانی درباره ایران به هیچ وجه جنبه تاریخی نداشته و صرفا مبتنی بر افسانه ها و حماسه هاست.
مورخان ایرانی قرون میانه تاریخ نسبتا مشخص ایران را فقط از زمان پادشاهی دودمان ساسانی نام به رشته تحریر در آورده اند. در آثار شاعران فارسی زبان مانند نظامی و هم چنین در ادبیات جدید ایران، درباره هخامنشیان اشاراتی شده که متکی به منابع یونانی است و از طریق روایات و اخبار سریانی انتقال یافته است.
بنا بر آنچه ذکر شد قبل از خواندن متن کتیبه های میخی هخامنشی امکان رسیدگی و یا تکمیل اطلاعات مربوط به ایران باستان و هم چنین بررسی مطالب مندرج در تورات وجود نداشت. از اولین روز آشنایی اروپاییان با خطوط میخی تا روز خواندن کتیبه های میخی متجاوز از دویست سال سپری شد.
این خطوط در اثر مساعی عده ای از دانشمندان ملیت های گوناگون و با انگیزه های مختلف و هم چنین کوشش های چندین نسل که در پاریس، لندن، بغداد، سن پطرزبورگ، کازان، بن، گیتن گن و سایر نقاط به مطالعه و تحقیق بر روی این کتیبه ها پرداختند، عاقبت خوانده شد.
خواندن کتیبه های
مذکور یکی از موفقیت های بزرگ قرن نوزدهم میلادی برای شرق شناسان به شمار می رود.
(۱)
تاریخ کشف رمز، قرایت و تفسیر خطوط مختلفی که حکومت های ایران باستان در طی دوران
طولانی شان به کار می برده اند، در نگاه اروپاییان یکی از جالب ترین و در عین حال
افتخارآمیزترین بخش های تحقیقات تاریخی آنها بوده است. هنگامی که «شامپولیون»
فرانسوی برای کشف رمز هیروگلیف های مصری آهنگ آن سرزمین کرد، کتیبه سه زبانی
«رُزتا» را داشت که بخش یونانی آن اساس استواری برای تفسیر دو خط دیگر به وی داده
بود، اما تحقیقات شرق شناسان و باستان شناسان اروپایی درباره کتیبه های میخی با
مشکلات ناگشودنی تری رو در رو بود که سرانجام با بررسی های اسلوبی از میان برداشته
شد. (۲)
ظاهرا برای نخستین بار در قرن پانزدهم میلادی سیاحان اروپایی به ویرانه های کاخ
های تخت جمشید و سنگ نگاره های نقش رستم توجه نمودند و اولین اطلاعاتی که در این
باره کسب شد به وسیله سفیر ونیز «جیولسافاتوباربارو» بود که در سال ۱۴۷۲م به ایران
سفر کرد. گر چه حکایات سیاحان و جهان گردان اروپایی مقرون به صحت و حقیقت نبود،
ولی در هر حال علاقه و توجه اروپاییان نسبت به آثار و ابنیه ایران رو به روز بیشتر
می شد.
نخستین آشنایی
اروپاییان با خطوط میخی در سال ۱۶۱۸ میلادی روی داد یعنی در زمانی که سفرای پادشاه
اسپانیا فیلیپ سوم در دربار شاه عباس اول صفوی به نام های راهب «آنتونیو دوگووه آ»
و دوک «دن گارسیا دوسیلوا دوفیگوئروآ»، برای اولین بار در اروپا موضوع علایم خطوط
میخی را که در ویرانه های کاخ داریوش اول در تخت جمشید دیده شده بود به اطلاع
محققی رساندند.
در سال ۱۶۲۱ م پیش آهنگ شرق شناسی کشور ایتالیا به نام «پیترو دلاواله» ویرانه های
تخت جمشید را توصیف نمود و از روی پنج علامت خطوط میخی شبیه نویسی کرد.
با توجه به سمت و جهت استقرار علایم چنین استنباط نمود که خطوط مزبور باید از چپ به راست خوانده شود. در سال ۱۶۷۴م جهانگرد فرانسوی «ژان شاردن» نسخه ای از کتیبه های میخی هخامنشی را به همراه خود به اروپا برد. او به اشتباه تصور می کرد که کتیبه های مزبور باید مانند خطوط چینی از بالا به پایین خوانده شوند. کشف رمز خواندن خطوط میخی بعدها به کندی انجام گرفت؛ بدین معنی که برای خواندن کتیبه ها لازم بود معنای هر علامت معلوم گردد، در حالی که هنوز زبانی که این خطوط میخی بدان تحریر شده بود و زمان تحریر و ملیت منتسب به آن از مسایل مجهول به شمار می رفت. (۳)
در سال ۱۷۶۲م کنت «گای لوس» تصویر گلدانی را که از مرمر بود و کتیبه هایی به سه خط میخی و یک خط مصری قدیم داشت، منتشر کرد. (۴)
در ماه مارس سال ۱۷۶۵م «کارستن نیبور»، سیاح آلمانی، در حین سیر و گردش خویش، چند روزی را هم در تخت جمشید گذرانید و از کتیبه های معروف آن نسخه برداری بسیار دقیقی کرد. (۵) وی ثابت کرد که کتیبه های تخت جمشید به سه خط مختلف نوشته شده و نخستین و ساده ترین این خطوط دارای ۴۲ علامت نوشتاری است. از این گذشته وی به طور قطع تایید کرد که خط میخی کتیبه ها از چپ به راست نوشته شده است.
او نخستین علایم به کار رفته در هر کلمه را پیدا کرد. «ف. مونتر» تصور کرده بود که زبان موضوع بحث اوستایی است و کوشید تا به کمک کشف رمزی که مبتنی بر تکرار علایم به کار رفته در کتیبه ها بود کلمات آن را بخواند اما در این کار موفق نشد. (۶)اوضاع و احوال در سال ۱۸۰۲م هنگامی که «گروتفند» ۲۷ ساله به خواندن کتیبه های خطوط میخی تخت جمشید پرداخت، عوض شد.
اساس کار او بدین منوال بود که بعضی از نظریات و افکار پیشنیان را پذیرفت و با این نظر که خط کج، جدا کننده کلمات است موافقت نمود و هم چنین تایید کرد که گروه هفت علامتی که غالبا و مکررا به چشم می خورد به معنای «پادشاه» است و کتیبه های مزبور متعلق به دوره هخامنشیان می باشد و برای تعیین نام واقعی پادشاهان ایران باید به زبان اوستایی متوسل شد و علامتی که بیشتر به چشم می خورد همان صرف «a» می باشد.
بدیهی است این
نظریات باز هم کاملا جنبه فرضیه داشتند ولی «گروتفند» از بین کلیه این فرضیه ها و
نظریات، روش ذیل را که بیشتر مقرون به صحت بود برای خود برگزید. وی توجه خویش را
به دو کتیبه مشابه در تخت جمشید معطوف نمود. در این کتیبه ها گروه معینی از علایم
چندین بار تکرار می شد که طبق نظر «مونتر» حاوی القاب و عناوین پادشاهان بود. این
مطلب از روی متن یونانی کتیبه نقش رستم که به فرمان شاپور اول تهیه و به وسیله
«سیلوستر دساسی» انتشار یافته بود، شهرت پیدا کرد. «گروتفند» از روی نام های
پادشاهان هخامنشی که به زبان یونانی تحریر یافته و نام داریوش که در تورات آمده
بود و با استفاده از زبان های اوستایی و پهلوی توانست ۹ علامت از علایم خطوط میخی
را بخواند، (۷) بدین ترتیب «گروتفند» سه نام را پیدا کرد که از حروف این سه نام
سیزده علامت میخی را کشف کرد، اما بعدها معلوم شد که چهار تای آن نادرست بوده
است.» (۸)
«سیلوستر دوساسی»، خاورشناس فرانسوی، ارزش کشف «گروتفند» را تصدیق کرد و آن را به
جهان شرق شناسی اعلام داشت. وی در بحث از خط میخی شایستگی بیشتری داشت، زیرا خود
کاشف رموز کتیبه های پهلوی ساسانیان بود، «ج، سنت مارتین» نام «ویشتاسپ» را که در
دوره های بعد به «گشتاسپ» تحریف یافته به درستی خواند. پس «پ.بوپ» توانست لقب «شاه
کشورها» را بخواند. در سال ۱۸۳۶م «اوژن بورنوف» با استفاده از نسخه هایی از کتیبه
های الوند و وان در نوشته های «شولز» تعداد دیگری از علام خط میخی را کشف کرد و
ثابت نمود که زبان کتیبه ها با زبان اوستا فرق دارد. بزرگ ترین پیشرفت در کشف رموز
کتیبه های میخی وقتی حاصل شد که در سال ۱۸۳۷م «سر هنری راولینسون» توانست قسمت
بیشتری از کتیبه بیستون را استنساخ کند. (۹)
این صاحب منصب انگلیسی در خدمت دولت ایرن بود و زمانی که در حدود غربی ایران توقف داشت (۱۸۳۵م) نمی دانست که دیگر شرق شناسان اروپایی در خواندن خطوط قدیمی تا چه اندازه پیشرفت کرده اند. (۱۰) در سال ۱۸۳۵م «راولینسون» به رونوشت برداری از کتیبه بیستون اقدام کرد.
از دو بند این کتیبه
به نام های «آرشام» و «آریا رمنه» و «چیش پیش» و «هخامنش» پی برد. راولینسون به
این نحو توانست ۱۸ علامت از علایم خط میخی هخامنشی را روشن و معلوم نماید. در
پاییز سال ۱۸۳۶م به هنگام اقامت خود در شهر تهران و آشنایی با آثار «گروتفند» و «سن
مارتن» به این نتیجه رسید که این دو نفر در کارهای خود از او عقب هستند.
در زمستان سال ۱۸۳۶ و ۱۸۳۷م راولینسون رونوشتی از یک ستون و نیم متن کتیبه و چهار
کتیبه کوچک را تهیه کرد. در آغاز سال ۱۸۳۷ بدون اطلاع از موفقیت بعدی «سن مارتن»
در کشف رموز خطوط میخی، ترجمه دو بند اول کتیبه بیستون را برای انجمن آسیایی لندن
فرستاد و در عوض آثار «بورنوف» را به دست آورد.
«راولینسون» پس از
مطالعه آثار «بورنوف» مطمئن شد که او گام های بیشتری در این راه برداشته و خود وی
در این زمینه دچار اشتباه زیادی شده است. تحقیقات سن مارتن و بورنوف به راولینسون
کمک شایانی نمود و اقدامات بعدی او در کشف رمز خواندن کتیبه ها با در نظر گرفتن
کامل مطالعات آن دو دانشمند همراه بود. راولینسون موفق نشد اقدامات خود را دنبال
کند زیرا مجبور شد ایران را ترک گوید و در جنگ با افغانستان شرکت جوید. او قبل از این
که در سال ۱۸۳۹ ایران را ترک کند به بیستون رفت، ولی برای بالا رفتن از صخره ها
دچار زحمت و مشکلات فراوانی شد. مخصوصا که می خواست این کار را با عجله و شتاب
انجام دهد.
بنابراین وی در سال های ۱۸۳۶ تا ۱۸۳۹م تنها موفق شد نیمی از متن کتیبه بیستون را
همراه با چند کتیبه کوچک رونویسی کند. راولینسون دوباره در سال ۱۸۴۴م توانست در
بیستون حاضر شود و کار خود را در مورد کتیبه آن دنبال نماید.
او پس از آن که از متن فارسی رونوشت برداشت، به کپی برداری از متن عیلامی پرداخت.
در سال ۱۸۴۷ وقتی که در صدد تهیه متن بابلی برآمد معلوم شد که در اثر عدم دسترسی
به آن انجام چنین کاری امکان پذیر نیست.
آنگاه راولینسون متوسل به پسر بچه کردی شد که به کمک انگشتان دست و پا به نحو
معجزه آسایی توانست خود را روی صخره آویزان کند و از روی سطح هفت متری صخره صیقلی
شده عمودی کلیشه ای بردارد. به این ترتیب در سال ۱۸۴۷م از کتیبه بیستون به طور
کامل رونوشت برداشته شد.
راولینسون سپس با استفاده از مدارک و اسنادی که محققان پیش از او تهیه کرده بودند، تعداد زیادی از اسامی خاص و نام های جغرافیایی کتیبه بیستون را تصحیح و تکمیل کرد. او تقریبا کلیه رموز علایم خطوط میخی را کشف نمود. اندکی بعد از انتشار متن ایرانی کتیبه بیستون، متن های عیلامی و بابلی آن نیز انتشار یافت.
نتایج تحقیقات راولینسون با اصلاحات کمی پایه و اساس تحقیقات بعدی قرار گرفت، «ت. بنفی» و «ف. اشپیگل» و «ژ.اوپرت» که بعدا آثاری درباره کتیبه های ایران باستان انتشار دادند، نتایج کار وی را تکرار و یا اصلاح و تکمیل نمودند. با آن که راولینسون نه زبان شناس بود و نه مورخ، ولی در مدتی کوتاه توانست تعداد زیادی از زبان ها را فرا گیرد و موسس و بانی زبان شناسی زبان آشوری گردد. (۱۱)
پانوشت ها:
۱ _ م. آ.
داندامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه روحی ارباب، ص ص ۱۶_
۱۵.
۲ _ کلمان هوار، ایران و تمدنی ایرانی، ترجمه حسن انوشه، ص ۱۳
۳ _ داندامایف، منبع یاد شده، ص ص ۱۸_ ۱۶
۴ _ حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص ۴۴
۵ _ داندامایف، همان، ص ۱۷
۶ _ کلمان هوار، منبع یاد شده، ص ۱۶
۷ _ داندامایف، همان، ص ص ۲۳ _ ۲۱
۸ _ کلمان هوار، همان، ص ۱۶
۹ _ منبع پیشین، ص ص ۱۷_ ۱۶
۱۰ _ پیرنیا، منبع یاد شده، ص ۴۶
۱۱ _ داندامایف، همان، ص ص ۳۹_ ۳۵