صفّاریان
بنیانگذار این دولت، یعقوب بن لیث، مانند پدر و شاید اجدادش به طبقات محترفه (پیشه ور) منسوب بود. عنوانِ صفّار (رویگر = مسگر) که در حقّ وی و سلسلة فرمانروایان خاندان او معمول شد، در واقع انتسابِ او و برادرانش را به این حرفه نشان میدهد. به موجبِ نسبنامهای، تبارِ لیث رویگر به پادشاهان قدیم ایران میرسد. این امر محبوبیّت او و خاندانش را در آن ایّام نزد بیشتر اهل سیستان بالا برده بود. رویگرزادة سیستانی همراه برادرانش، عمرو و علی در جوانی عیّارپیشه شد. یعقوب بن لیث در شورشهای سیستان که منجر به برخورد عیّاران شهر با خوارج گشت، با غلبه بر رقیبان، سیستان را تحت سلطة خویش درآورد (253 ه.ق.). چون خلیفه حاضر نشد حکومت او را بر خراسان تایید کند، یعقوب که خود را فرمانروای واقعی خراسان و تمام قلمرو طاهریان می دانست، با خلیفه از درِ تهدید درآمد. بعد از تسخیر مجدد فارس که تا آن زمان چند بار آنجا را به تصرّف در آورده بود، از طریق خوزستان عازم فتح بغداد شد. اما، در دیرالعاقول (نزدیک بغداد) از سپاه خلیفه شکست خورد (262 ه.ق.) و به اهواز عقب نشینی کرد. خلیفه، پیکی را با منشورِ ولایت فارس و برای دلجویی نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک، پیاز و شمشیر را پیشِ روی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها میشوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.» با این وجود، قبل از آنکه برای جبران این شکست و حملة مجدد به بغداد آمادگی بیابد، در جندی شاپور بیمار شد و در همان جا نیز در گذشت (شوال 265 ه.ق.). یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را به دلیلِ استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.
پس از وی، برادرش عمرو از جانب سپاه سیستان به امارت برداشته شد. وی بلافاصله به مصلحت وقت نسبت به خلیفه اظهار اطاعت کرد. خلیفه هم چون در آن ایام درگیر قیام «صاحب الزنج» در نواحی بصره و عبادان ( آبادان ) بود، چارهای جز آنکه حکمرانی وی را در فارس، خراسان و سیستان به رسمیّت بشناسد نداشت. با این حال، چون قلباً از حکومتِ صفّاریان که مبنی بر خروج و خلع طاعت بود رضایت نداشت، چندی بعد، حکومت خراسان را به نام محمد بن طاهر امیر برکنار شدة سابق طاهری کرد. با آنکه چندی بعد خلیفه خراسان را که همچنان در تصرف عمرو بود همراه با فارس و کرمان به وی داد ( 275 ه.ق. )، عمرو از خلیفه فرمانروایی ماوراء النهر را نیز طلب کرد. البته، این منطقه پیشتر جزو قلمرو طاهریان بود و در این زمان، اسماعیل بن احمد سامانی در آنجام حکومت داشت. خلیفه هم با بیمِیلی و با تشویقِ پنهانی اسماعیل به مقاومت در مقابل صفار، در خواست او را اجابت کرد. در جنگی که بعد از دریافت فرمان خلیفه در حدود بلخ بین او و سپاه سامانی در گرفت، عمرو مغلوب و گرفتار شد و سپاهش نیز منهزم گشت (ربیع الاول 287ه.ق.). عمرو را از بخارا به بغداد روانه کردند. خلیفه او را به زندان فرستاد که او چندی بعد در همان زندان وفات یافت (289 ه.ق.) .
با آنکه بعد از عمر، نواده اش طاهربن محمد و برادرزادگانش لیث بن علی و محمدبن علی چند سالی ( 298-288 ه.ق.) سلطه خاندان صفار را در سیستان حفظ کردند، سرانجام سامانیان آن ولایت را به قلمرو خویش ملحق کردند. هر چند بعد از سامانیان هم سیستان چندی به قلمرو غزنویان الحاق یافت، باز محبوبیت و نفوذ خاندان صفار که بر خاطره فرمانروایی یعقوب مبتنی بود همچنان، ادامه داشت، حتی این محبوبیت قرنها بعد ( 885 ه.ق.) سیستان را نسبت به فرمانروایی محلی امیران این خاندان علاقه مند نشان داد. در هنگامی که قرنها از انقراض طاهریان و سامانیان و غزنویان و حتی خلفای عباسی می گذشت، اخلاف لیث و فرزندان او در سیستان همچنان چیزی از حیثیت و قدرت و فرمانروایی اجداد خود را حفظ کرده بودند. نقش صفاریان قدیم به خصوص یعقوب، در احیای فرهنگ زبان فارسی قابل ملاحظه بود. بر وفق روایت «تاریخ سیستان» اولین شعر رسمی که به زبان فارسی گفته شد به تشویق و الزام یعقوب و به وسیله دبیر او محمد بن وصیف سکزی ( سیستانی ) سروده شد .
سلسلهنگارِ امیران صفّاری: ۱ـ یعقوب بن لیث صفاری ۲ـ عمرو بن لیث صفاری ۳ـ علی بن لیث صفاری ۴ـ طاهر بن محمد بن لیث صفاری ۵ـ خلف بن احمد (نوة دختری عمرو بن لیث).
از زحمات بی درغتان