فرهنگ
انسان از نخستین روزهایی که پا در این کرۀ خاکی نهاد، با مجموعه ای از حوادث طبیعی رو به رو شد که هیچ دانش یا آگاهی نسبت به آنها نداشت. این حوادث، گاه سبب ترس، گاه شگفتی و گاه شادمانی آنها می شد. از سویی دیگر برای ادامۀ زندگی، نیازمند همین طبیعت بود، بنابراین بر آن شد که فکر، جسم و روان خود را در راستای سازگاری با طبیعت به کار گرفته و بر آن تسلط یابد. ثمرۀ این تلاش مستمر که در طول زمان ادامه داشته و بنابر ضرورتها و نیازهای دوره های گوناگون، شکلهای متفاوتی یافته است را فرهنگ می نامند. به منظور تشریح واژۀ فرهنگ، تعاریف بسیاری از سوی محققان و صاحب نظران علوم اجتماعی ارائه شده است تا جایی که آورده اند: «شمار این تعاریف به 200، 300 و حتی بیشتر می رسد». اما در بیشتر نمونه ها، برخی واژگان مدام تکرار شده اند؛ این واژگان عبارتند از: آداب، رسوم، سنن، قوانین، باورها، دست ساخته ها، هنرها، ارزشها و رفتارها؛ در برخی از تعاریف به چند مورد و گاه به تمامی موارد اشاره شده است. با نگاهی کلی در خواهیم یافت که در تعریف فرهنگ، دستاوردهای انسانی مدّ نطر بوده است که این دستاوردها را می توانیم به دو بخش ملموس (مادّی) و ناملموس (غیرمادّی) تقسیم کرد.
فرهنگ دگرگون میشود و محیط جغرافیایی تأثیر به سزایی در شکل گیری و دگرگونی فرهنگها دارد و در محیط های مختلف جغرافیایی، فرهنگهای مختلفی نیز داریم و این مهم سبب می شود که نتوانیم به تعریف واحدی از فرهنگ در سرزمین های مختلف دست یابیم، پس باید کوشش کنیم که ویژگی های مشترک میان فرهنگها را بیابیم. این ویژگیها عبارتند از: