دستها:
در
دورانی که هم سنّ و سال شما بودم (یعنی ده دوازده ساله) در اصفهان در یک محلّة
قدیمی زندگی میکردیم. محلّة ما به زایندهرود خیلی نزدیک بود. نزدیک به سیوسه
پل. مجموعهای در آن نزدیکی بود به نام مرکز هنرهای زیبای اصفهان. بوی رنگ و قیر،
صدای چکّش، خرخر ارّه. همین بوها و صداها را از سرتاسر شهر هم میتوانستی حس کُنی.
وقتی با همکلاسیهایم در وقتهای خالی و باز میان دو نوبت کلاسهای درسیمان (که
برای بسیاری بینهایت بیهوده بود) در بازار هنر اصفهان ـ در خیابان چهارباغ عبّاسی
و در چند قدمی مدرسة چهارباغ و کاخ هشتبهشت ـ قدم میزدیم، از رنگ و لعاب روی
آثار هنری و شکلهای گوناگون آنها حسّ جنون به من دست میداد. حسابی کِیف میکردم
و دوست داشتم همة آنها مالِ مالِ خود من باشند. حالا که سنّ و سال بیشتری دارم و
هر از چندی کاری هنری انجام میدهم، به یاد آن دوران میافتم. به یاد رنگها و طرحها،
به یاد صداهایی که با بوها مخلوط شده بود و به یاد آدمهای جالبی که ساعتها و شاید
روزها بر روی ظرفی کار میکردند.
وقتی
بین عشایر رفتم، با دنیای بزرگی از رنگ و طرح مواجه شدم. ساختهها، لباسها و فرشهایشان
پر از رنگ بود. پر از طرح بود. فهمیدم که بین دیدههای آنها از طبیعت با چشمها و
دستهای آنها یک ارتباط عجیب وجود دارد. ارتباطی که به خلق یک اثر هنری منجر شده
است. دستها در این میان نقشی اساسی داشتند. سرعت، چالاکی و ظرافت در حرکت آنها را
خوب میدیدم. در اصفهان هم بر روی هر چه کار میشد، این ویژگیها دیده میشد.
هنرهای
دستهایت
به
دستهای خودت نگاه کن. تردیدی ندارم که در این دستها، نیروی عجیب و غریبی نهفته
است. این نیرو در انتظار خروج از بدن شما و خلق یک اثر هنری و فرهنگی است. تا به
حال به این فکر کردهاید که از این نیرو چه بهرههایی میتوان برد؟
صنایع
دستی یعنی هر چیزی که با دستهایت یا با کمک ابزارهای ساده و کوچک بسازی. همانگونه
که پیش از این هم گفتم، در بحث صنایع دستی
رابطة میان دست با چشم و از همه مهمتر درک شکل، رنگ و نقش اهمیّت زیادی
دارد.
به
تجربه ثابت شده است که صنایع دستیِ هر جایی، با جغرافیا و طبیعت، مردم، فرهنگ و
آداب و رسومی که آنها دارند، ارتباطی تنگاتنگ دارد. خیلی از دستساختهها، ریشه در
باورهای یک قوم دارند یعنی اگر قومی باورهای مذهبی دارند، همین باورهایشان را میتوان
در اثری که بهوجود آوردهاند دید و اگر باورهای دیگری نیز دارند، میتوان برپایة
آنچه بهوجود آوردهاند آن را پیگیری کرد.
دوباره
به دستهایت نگاه کن. تردیدی ندارم که در این دستها، نیروی عجیب و غریبی نهفته
است. نیرویی که از فرهنگ ملّی و قومی سرچشمه گرفته و برای نگهداری از آن کار میکند.
به
دستهایت باور داشته باش
چونکه
میتوانند با ابزارهای ساده و ابتدایی اثری را بهوجود آورند که همه را از زیبایی
و کارایی به وجد بیاورند.
چونکه
میتوانند با هرچه در اطراف خودت وجود دارد اثری زیبا و کارا را بهوجود آورند.
چونکه
میتوانند چیزی بیافرینند که همتایی ندارد و به اصطلاح تک است.
چونکه
میتوانند برای خودت و خانوادهات و در نهایت کشورت درآمد کسب کنند.
چونکه
میتوانند سبب جذب جهانگردان به کشور و در نتیجه باز هم کسب درآمد شوند.
چونکه
میتوانند پس از آموزش دادن به دیگران، سبب بهوجود آمدن کار برای خیلی از آدمها
شوند.
چونکه
میتوانند هم زیبایی را بیافرینند هم کارایی را. به این معنی که چیزهایی خلق کنند
که در اوج زیبایی برای مصرفهای روزانه هم
کارا باشند.
چونکه
میتوانند ...
هنرهای
دستی دستی
صنایع
دستی در کشور ما در همة تاریخ، جایگاهی درست و ممتاز داشتهاند. این جایگاه به
خاطر گوناگونی آنهاست و این گوناگونی سبب شده که برای مطالعه و شناخت آنها، محقّقان
آنها را به دستههای مختلفی دستهبندی کنند. ما کوشش میکنیم تا نخست شما را با
این دستهبندی آشنا کنیم و پس از آن به مطالعة موردی برخی از این صنایع بپردازیم.
۱ـ
داربافتها: یعنی آن بخش از صنایع دستی که از دستة بافتهها هستند منتهی ضخیمتر و
کلفتترند و معمولاً به عنوان زیرانداز یا دیوارکوب یا قاب مورد بهرهبرداری قرار
میگیرند. این دسته از بافتهها بر دارهای افقی و عمودی به وجود میآیند؛ مانند:
قالی و گلیم.
۲ـ
دستبافتها: یعنی آن بافتههایی که بدون کمک از دارها بافته میشوند و نازکتر از
بافتههای بر دارها هستند و معمولاً در گونههای مختلف برای کاربردهای روزانه و
عمومیتر استفاده میشوند؛ مانند: ترمه و جاجیم.
۳ـ
میلقلّاببافتهها: یعنی آنهایی که با میل و قلّاب بافته میشوند! چه تعریف
جالبی! معمولاً این دسته به صورت پوشاک، مصرف عمومی دارند و برخی از آنها بهصورت
تزیینی هستند؛ مانند: دستکش و جوراب.
۴ـ
رودوزیها: یعنی آنهایی که بر روی پارچهها یا بافتههای دیگر دوخته میشوند؛
مانند: ملیلهدوزی و گلابتوندوزی و گلدوزی.
۵ـ
چاپیها: یعنی آن بخش از صنایع دستی که بهصورت چاپی بر پارچه یا دیگر بافتهها میآیند؛
مانند چاپ قلمکار.
۶ـ
سفالگری: یعنی شکل دادن به گل و در نهایت پخت این ساختهها برای بهرهگیری در
مصارف روزانه؛ مانند: کاسه و کوزه.
۷ـ
کاشیکاری: یعنی شکل دادن به گل و در نهایت پخت این ساختهها با لعاب بسیار خوب برای
بهرهگیری در ساختمانها؛ مانند کاشیهای مسجدها و مدرسهها.
۸ـ
شیشه و آبگینه سازی: یعنی ساخت شیشههای ایرانی از موادّ معدنی برای استفاده در
مصارف روزانه؛ مانند: انواع جامها و پیالهها.
۹ـ
نمدمالی: یعنی مالاندن نمد و در همتنیدن آن با ورز دادن زیاد آن و ساخت یکسری از
ساختهها؛ مانند: زیرانداز و پادری.
۱۰ـ
چرمسازی: یعنی ساخت هر وسیله یا پوشاکی با چرم و پوست حیوانات؛ مانند: کیف، کفش و
انواع بالاپوش.
۱۱ـ
فلزکاری: یعنی ساخت دستسازهایی از فلزّات گوناگون بهصورت ظرفهایی با کارکردهای
روزانه؛ مانند: چاقو و انواع ظروف.
۱۲ـ
قلمزنی و مشبّکسازی: یعنی کار بر روی ظرفهای فلزّی با بهرهگیری از قلم و
چکّش؛ مانند: قلمکاری بر مس و ساخت قندیلهای مشبّک (همان لوسترها و آویزهای
امروزی)
۱۳ـ
سنگتراشی: یعنی کار بر روی سنگ با قلم و چکّش و چسب؛ مانند حکّاکی، معرّق سنگ.
۱۴ـ
چوبکاری: یعنی کار بر روی چوب با وسایل گوناگون؛ مانند: خرّاطی، معرّق و منبّت
چوب.
۱۵ـ
حصیربافی: یعنی بهرهگیری از شاخ و برگ درختان برای ساخت ابزارهای گوناگون؛ مانند:
ساخت انواع سبد و ظرف.
۱۶ـ
کتابت: یعنی مجموعة همة کارهایی که بر روی کتاب و دستنوشتهها انجام میشود؛
مانند کتابآرایی و تذهیب.
۱۷ـ
میناکاری: یعنی هنری ترکیبی از فلزّات گوناگون که با انواع رنگ و لعاب پوشیده شده
است.
۱۸ـ
جواهرسازی: یعنی کار ساخت جواهرات گوناگون و سنگنشانی؛ مانند: زیورآلات و ترصیع
(جواهرنشانی).
۱۹ـ
خاتمکاری: یعنی هنر ترکیب چوب، فلز و استخوان و برش هر یک از آن قطعات و در نهایت
یکپارچه کردن آن.
۲۰ـ
ساخت آلات موسیقی: یعنی ساخت ابزارها و آلات متنوّع موسیقی؛ مانند سازهای زهی و
کوبهای.
۲۱ـ
و شاید هزاران هنری که در سرزمین ما هنوز رایج هستند و اگر همّت کنیم شاید سال های
سال بر جای بمانند.